جدول جو
جدول جو

معنی خراجی سر - جستجوی لغت در جدول جو

خراجی سر(خَ سَ)
خراج الرأس. خراج سر. سرانه. سرگزیت:
که باشدزبون خراجی سری
که همسر بود با بلنداختری.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ جِ سَ)
سرانه. خراج رأس. سرگزیت
لغت نامه دهخدا
(خَبَ سَ)
ده کوچکی است از دهستان لنگا شهرستان شهسوار. واقع در هفت هزارگزی عباس آباد. و دارای ده تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج سوم)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ)
آوازی که از گلوی مردم یا گلو فشرده برآید. (از آنندراج). شاید خراخر باشد. رجوع به خراخر در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است جزء دهستان کزاز بالا بخش سربند شهرستان اراک واقع در 9هزارگزی جنوب خاوری آستانه و چهارهزارگزی راه مالرو عمومی. این ناحیه کوهستانی و سردسیر با 71 تن سکنۀ فارسی زبانست. آب آنجا از چشمه و محصولاتش: غلات، بنشن، انگور و سایر میوجات است. اهالی این ده بکشاورزی و قالیچه بافی گذران میکنند وراه آن مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا